-دستون درد نکنه مادر جون
+نوش جون.حالا مطمئنی اقاتونم میپسنده اینجارو
غنچه گل سرخ گوشه نلبکی بو کردممثه تمام خونه بوی زندگی میداد:اره مادر جان .حالا شما واقعا میخواین اینجارو بفروشین.حیفه ها
+چه حیفی مادرجون.حیف جوونیم بود که رفت
موهای سفیدشو زیر روسریش هل میده.رادیوی قدیمیشو روشن میکنه و چرخ خیاطیشو جلو میکشه و شروع میکنه.حالا وسط جیک جیک پرنده ها صدای بنان میادکه الهشو صدا میزنه
+بهرام خان همیشه با همین رادیو همین اهنگو برام میذاشت.فقط همین یه اهنگو گوش میداد.میگفت موسیقی معصیت داره.میگفت گوش ادم باید با قران پرشه.
عینک ته استکانیشو به چشماش زد:ولی این اهنگو گوش میداد.میگفتم بهرام پس این معصیت نداره؟میگفت اینو گوش میدم فقط به عشق توعشق که معصیت نداره.میگفت میخوام بچه هام عاشقی کردن از باباشون یاد بگیرن.
لباس نوزاد گل گلی رو تو نور گرفت:بیست سال نشد بهرام تصادف کرد و مرد.فقط اونقدی عمر کرد که به بچه هاش عاشقی یاد بده.
عینکشو در اورد و نم چشاشو با گوشه روسری گرفت:فکر من پیرزنو نکرد چطوری بدون اون و صدای رادیوش این بچه هارو بزرگ کنم.چجوری زندگیو بچرخونم.بخور مادر جون
استکانو نزدیک لبم کردم.دیگه اونقدا لب سوز نبود
+برا همینه میگم حیف جوونیم بود که رفتحیف بهرام خان بود که انقد زود رفت.دلم نمیاد رادیو رو هم رو کنم برههمین یه نوارو هم داره.همین یکیو میخوام نگه دارم.میدونی مادرجونبچه ها چششون به منه.ببینن غصه میخورم اونام غصشون میشهخونه باباشون که نباشم کمتر غصه میخورم.حالامادرجون خونه پسندت شد؟نظر اقاتون چیه؟
لبخندی زدم:بله مادرجون پسندم شد
صبح با صدای در باز نشو چشم باز کردیمو فهمیدیم سارا پشت در مونده.دروباز کردیم و خوابیدیم تا ۷ و ۸۸ پاشدیم جمع کردیم بریم ازمایشگاه.تست تشخیص کیفیت اب:/.بعد رفتیم پولو زنده کنیم گفتن متاسفانه سه ساله مرده و ما بهتون خبر ندادیم:\بعد سلف.خوابگاه.امیر حمام کند .بیاد من برا نیم ساعت بخوابمگبخوام برم جلسه مهدیه خانوم نباشن.به بقیم نگن که بیان.سه و نیم بریم پیش داداچمون.ایجان.تو راهرو ابی رو دیدیم امیر از ترس قلبشو گرفتانگار جنه.البت بد جام بود.بعد رفتیم پیش نخع و اونم کمال خوش برخوردی رو در ما اثر:/.بعد پیش رفیعی رفتم که برام از صندلی پا شد.برادر من تو استادی.من کوچیکتم.نکن همچی با من.بعد طلوعی و ابی با نمونه های خیس خوردش:\.بعد فک کردم امیر رفته اومدم بیام خوابگاه دم استخر زنگ زد که عه تو رفتی منم گفتم غمت نباشه اومدم.رفتیم بوفه طبیعت.مفهوتو برا بار ۴ ام تو دانشگاه دیدیم.گفتم این دیگه شک نداره ما میخوایمشتحفهفک میکنه تصادفا عمدیه اسکل.ما هم پشت بهش نشسیم یه وقت دست به خود کشی نشه.دوست دخترشم نبود دیگه بدتر.گربه اومد ۶ بار زیر پا من رد شد و من خودمو کنترل کردم جیغ نزنم.بعد رفتیم سلف و پیتزارو به الویه بدل کردیم.بعد خوابگاه.پاستایی که امیر نخورد.زور زدن برا اندکی خوابپاشو پاشو خوابگاه سمیه.بشور بساب تا پاسی از شب.۱۱و ربع تازه بشین دستور العمل نخعو بزن تو فایل ورد
فردا ۸ برم برا اردو گفتمان
۹ با نخع
۱۰ تا ۲ باطلو
۲ تا ۴ خانوم جلسه ای:/
۴ تا ۶ رفیعی.
بیچاره من که از همه عالم بریده ام:|
خب کی بخوابمبیذ بیام.
الان باز حتما باید تا سه شنبه صبر کنم واسه خواب.
نه خواب راحتی دارم نه مایلم به بیداری
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم!
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه .
هوشنگابتهاج
درباره این سایت